زندگی مردی که مزه کلمات را می چشید!
به گزارش ابزار ایرانی، در دنیا حس آمیزی، کلمات می توانند مزه دار شوند و مزه ها نیز خود دارای اشکال فیزیکی هستند. عصب پژوهان اما پاسخی روشن ندارند.
ابزار ایرانی | در دنیا حس آمیزی، کلمات می توانند مزه دار شوند و مزه ها نیز خود دارای اشکال فیزیکی هستند. عصب پژوهان اما پاسخی روشن ندارند.
به گزارش ابزار ایرانی ، حس آمیزی یا جابجایی حس ها نوعی شرایطی عصب شناختی است که در آن نتیجه تحریک یک حس در یک گذرگاه حسی دیگر نشان داده می گردد. جیمز وانرتون علاقه داشت به لهجه آمریکایی ها گوش دهد، چرا که آن ها تندتر صحبت می نمایند: گوش دادن به انگلیسی بریتانیایی کمی سخت است. آمریکایی خیلی خوب همه چیز را سر هم می نمایند. آن ها حرف ت و د را شبیه هم می گویند. من مزه ها و طعم های چندانی را حس نمی کنم که بخواهد حواس مرا پرت کند، که البته این خود یک مزیت محسوب می گردد.
واژه ها برای وانرتون چشمه پیوسته حواس پرتی بود، زیرا حروف بی صدا به او مزه می بخشید. واژه کالج مزه سوسیس می داد، واژه Karen مزه ماست، و واژه yoghurt (ماست) مزه افشانه مو. واژه most (بیشتر) مزه سیب زمینی سرخ شده بدون روغن را می داد. نام ایستگاه های لندن سرشار از مزه های عجیب وغریب بود.
تجربه ای طاقت فرسا بود. او گفته است: معمولا سعی می کنم که از واژه most استفاده نکنم. هرگز آن را نمی نویسم، کوشش می کنم یک جایگزین برای آن پیدا کنم. حواس مرا پرت می نماید. او با حالتی درمانده به این استعداد عجیبش می خندید.
الفبای طعم دار: حروف برای جیمز وانرتون مزه دارند
تجربیات برانگیخته از حواس را به سختی می توان به دیگران منتقل کرد. شاید تجربه جالب شما برای شخصی دیگر هیچ معنایی نداشته باشد. بویی خاص می تواند برای یکی خوشایند و برای دیگر منزجرنماینده باشد.
دانشمندانی که بر روی طیف های رنگی پژوهش انجام داده اند همیشه جدال هایی که بر سر تفاوت رنگ ها به وجود آمده را گزارش نموده اند. اختلاف زوجی بر سر رنگ مبل، که یکی معتقد بود مشکی است و دیگری پافشاری می نموده که آبی بسیار تیره است. هر کس با دیگری تفاوت دارد، علت آن نیز تفاوت زیستی، تجربی و شخصیتی است. اما کسانی مانند وانرتون که دچار حس آمیزی هستند کاملا تفاوت دارند.
مرغ مهمانی
به مثال مایکل واتسون دقت کنید. ریچارد سایتوویک، عصب پژوه و مولف کتاب چهارشنبه همان آبی نیلی است، لحظه کشف این شرایط را به یاد دارد. واتسون در ماه فوریه 1980 یک مهمانی گرفته بود و ساتوویک یکی از مهمانان آن بود. واتسون با ناراحتی به مهمانان گفت که یک جای کار می لنگد.
سایتوویک از او می پرسد که چه اتفاقی افتاده است. واتسون جواب می دهد: احساست از دست من آرام آرام به سمت انگشتان من می فرایند. من شکل، وزن، جنس و دمای آن را حس می کنم؛ درست مانند آنکه آن شی را در دستم گرفته باشم. این مرغ آن شکلی که می خواستم نشده است. من می خواستم جوری باشد که انگار دستم را روی جایگاه پر از میخ گذاشته ام. سایتوویک از جواب او به وجد آمد و همین جریان به نقطه شروعی در سیر مطالعاتی او در زمینه حس آمیزی تبدیل شد.
واتسون همه چیز را به همین شکل حس می کرد. در ابتدا، همکاران سایتوویک گمان می کردند که او این داستان ها را از خودش درآورده و اساس علمی ندارد. اما احساسات واتسون به همین منوال ادامه داشت، آنقدر واقعی که او فکر می نموده دیگران هم به همین شکل هستند. به همین علت هیچ گاه قبل از آن به پزشک مراجعه ننموده بود.
در سال های سپری شده پس از آن مهمانی، پژوهش ها بر روی حس آمیزی چندین برابر شده است. اکنون می دانیم که حس آمیزی کاملا حقیقی است و انواع مختلفی دارد. بعضی از این افراد، اعداد و حروف را به صورت رنگ آمیزی شده می بینند که به حس آمیزی رنگ-نویسه معروف است. بعضی دیگر وقتی حرفی را می خوانند همزمان آن را می شنوند. بعضی دیگر تاریخ و ماه ها را به سه بعدی ادراک می نمایند و می توانند به درون آن وارد شوند.
ژنوم تغییریافته
تعداد افراد مانند وانرتون و واتسون کم نیست. شاید شما هم این بحث را جایی باز کنید و تعیین گردد که خودتان نیز یکی از همین افراد هستید!
بعضی از انواع حس آمیزی می تواند در خانواده ها ارثی باشد. سال 2009، پژوهشگران چهار نقطه از ژنوم را شناسایی کردند که در افرادی که صدا با رنگ همراه بود تغییر یافته بود. دیوید ایگلمن یک عصب پژوه است که همراه با سایتوویک چهارشنبه یک آبی نیلی است را تالیف نموده است. وی بخشی کروموزومی را شناسایی کرد که مسئول برانگیخته ساختن رنگ برای حرف، شماره، روز و ماه است. از افرادی که دچار حس آمیزی هستند هنگام خواندن، صحبت کردن و فعالیت های روزمره نوار مغزی تهیه شد تا تفاوت ها تعیین گردد.
تفاوت ها در نواحی مربوط به حواس چشایی و لامسه بیشتر بود. اما رابطه همبستگى ژنتیکی و اسکن مغزی - یا به عبارت بهتر، چگونگی فراوری زیستیِ تجربه حس آمیزی - همچنان مرموز است.
مزه نوشتن
وانرتون زمانی که 10 سال داشت این توانایی عجیب خود را برای والدینش بازگو کرد. زیرا او نمی توانست به راحتی دروس مدرسه را بخواند. خواندن همچنان برای او سخت است، اما نوشتن همیشه لذت خاص دیگری برای او داشت. علتش این بود که او می توانست مجموعه ای از چیزهایی لذت بخش را برای خود بنویسد.
او زمانی به عنوان گزارشگر فعالیت می کرد. یک بار در حال نوشتن یک گزارش ورزشی درباره جرج بِست بود و انتخاب واژگان نیز برایش بسیار مهم بود. کلماتی که در مقدمه استفاده شده بود مزه پیش غذا، کلمات متن مزه رست بیف و بخش نتیجه نیز مزه دسر را در او برانگیخته می کرد. او می گفت: تجربه بسیار خوبی بود. اما علت اینکه گزارشگری را کنار گذاشتم این بود که ویراستارها واژگان را تغییر می دادند. او اما چیزی را تجربه می کرد که هیچ یک از ما شاید نتوانیم تجربه کنیم: او با نوشتن یک نامه ساده، به اوج خوشحالی می رسد.
منبع: فرادید